۳۵۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۲۹

بنثر اگر چه توان گوهر سخن گفتن
ولی بنظم بود خوشنما سخن گفتن

لباس حرف چه پوشید شاهد معنی
بود چو موزون خوشتر بود پذیرفتن

اگر چه نثر گره میگشاید از دل نیز
غبار غم بغزل میتوان ز دل رفتن

گل از صفا شکفد غنچهٔ دل از اشعار
ز شعر گفتن و خواندن طلب کن اشکفتن

چو در لباس مجاز آوری حقیقت را
بکوش تا که نگفتن بود نه بنهفتن

بهوش باش که حرف نگفتنی بجهد
نه هر سخن که بخاطر رسد توان گفتن

یکی زبان و دو گوشست اهل معنی را
اشارتی بیکی گفتن و دو بشنفتن

سخن چه سود ندارد نگفتنش اولی است
که بهتر است ز بیداری عبث خفتن

دو چار چون شودت هرزه گو تغافل کن
علاج بیهده گو نیست غیر نشنفتن

بهر زه صرف مکن عمر بی بدل ای فیض
ببین چه حاصل تست از صباح تا خفتن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.