۳۰۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۲۰

ای که درد مرا توئی درمان
ای که راه مرا توئی پایان

کمر خدمتت بدل بستم
هرچه گوئی بجان برم فرمان

داده‌ام تن بخدمت تو بدل
داده‌ام دل بطاعت تو بجان

هرچه خواهی بیار بر سر من
یکدمم از درت ولیک مران

بخیال تو زنده است این سر
بهوای تو زنده است این جان

گر نه در سر خیال تست مقیم
ورنه در جان هوای تست روان

نیستم من به جز تن بی سر
نیستم غیر قالب بی جان

یکدم ار وصل تو دهد دستم
میدهم در بهاش جان و جهان

نه جهان خواهم و نه جان جانا
هم جهان فیض را توئی هم جان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.