۴۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۵۸

از سر کویت ای نگار میروم و نمیروم
از بر و بوم این دیار میروم و نمیروم

زد بجگر ز غمزه نیش راند مرا ز نزد خویش
خسته جگر ز بزم یار میروم و نمیروم

جان و دلم شکار کرد دورم از این دیار کرد
بی دل و جان از این دیار میروم و نمیروم

گر قدمی نهی به پیش باز کشم بسوی خویش
نیست بدستم اختیار میروم و نمیروم

روی دلم بزجر خست پای دلم بزلف بست
خسته و بسته دلفکار میروم و نمیروم

سوی من از حیا نظر میکند و نمیکند
من ز ادای او زکار میروم و نمیروم

گه بلقاش جان و دل میدهم و نمیدهم
گاه ز خویش فیض وار میروم و نمیروم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.