۳۸۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۳۰

شهد لطفست گهی در کامم
ز هر قهر است گهی در جامم

گه می تلخ دهی زان لب و چشم
گاه نقل و شکر و بادامم

گاهی از لطف کنی تحسینم
گاهی از قهر دهی دشنامم

من گرفتار توام حاجت نیست
زحمت آنکه کشی در دامم

روز و شب می نشناسم الا
وصل تو صبح و فراقت شامم

سوختم ز آتش هجران و هنوز
در ره چارهٔ وصلت خامم

فیض را شکر وصالت بچشان
چند در هجر تو زهر آشامم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.