۳۸۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۸۷

از می لعل لب و نوش دهانت مستم
وز شکر خنده و تقریر و بیانت مستم

مستی من ز لب لعل تو امروزی نیست
سالها شد که ز صهبای لبانت مستم

نه همین مستیم از دیدن روی تو بود
بل زیاد تو و از نام و نشانت مستم

تو گرم روی نمائی و گرم ننمائی
کز پی عشق نهان در دل و جانت مستم

نگهی جانب من گر فکنی ور نکنی
که من از غمزهٔ خونریز نهانت مستم

گر ترا هست دهانی و میانی ور نیست
که من از ذکر دهان فکر میانت مستم

فیض هرگاه که از دوست سخن میگوئی
از می روح فزای سخنانت مستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.