۳۲۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۷۰

در دلم مهر ماهروئی بس
در سر از عشق‌های و هوئی بس

آب چشم و هوای دل داری
آتش عشق و خاک کوئی بس

چون مرا نیست تاب بزم وصال
سر کوئی و جستجوئی بس

بخیال از وصال خرسندم
ز آب دنیا مرا سبوئی بس

زان دهان قانعم به دشنامی
یادم آرد بگفتگوئی بس

دست در گردنش نیارم کرد
زان رخ و زلف رنگ و بوئی بس

هر دو عالم فدای یک مویش
فیض را مویه و موئی بس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.