۳۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۶۵

بکین غم فلک بر خواست امروز
بیا ساقی که روز ماست امروز

بگردان جام می دوران شادی است
هوای ساغر و میناست امروز

بگردش آر چشمان تو میناست
لبانت ساغر صهباست امروز

بخواب آمد مرا خورشید امشب
فروغت بزم ما آراست امروز

گران از بزم رفت و یار بنشست
غم از جان و دلم برخواست امروز

صفای سینها و بادهٔ صاف
جدال محتسب بیجاست امروز

قیامت قامتی از جای برخواست
از آن قامت مرا فرداست امروز

مشو غافل که در مژگانش ای فیض
بقتل ما اشارتهاست امروز

ز تو خنجر ز من بنهادن سر
مرا عید و ترا اضحاست امروز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.