۳۱۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۵۷

گَر تو خواهی وَطَن پُر از دِلْدار
خانه را رو تَهی کُن از اَغْیار

وَرْ تو خواهی سَماعْ را گیرا
دورْ دارَش ز دیده اِنْکار

هر کِه او را سَماعْ مَست نکرد
مُنْکِرَش دان اگر چه کرد اِقْرار

هر کِه اِقْرار کرد و باده شِناخت
عاقِلَش نام نِهْ مَگو خَمّار

به بَهانه به رَهْ کُن آن‌ها را
تا شَوی از سَماعْ بَرخوردار

وَزْ میانْ خویش را بُرون کُن تیز
تا بِگیری تو خویش را به کِنار

سایه یار بِهْ که ذِکرِ خدای
این چُنین گفته است صَدْرِ کِبار

تا نگویی که گُل هم از خاراست
زان که هر خارْ گُل نَیارَد بار

خارِ بیگانه را زِ دلْ بَرکَن
خارِ گُل را به جان و دلْ می‌دار

موسی اَنْدَر درختْ آتش دید
سَبزتَر می‌شُد آن درخت از نار

شَهوت و حِرصِ مَردِ صاحِب دل
همچُنین دان و همچُنین پِنْدار

صورتِ شَهوت است لیکن هست
هَمچو نار خَلیلْ پُراَنْوار

شَمسِ تبریز را بَشَر بینند
چون گُشایَند دیده‌ها کُفّار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.