۳۵۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۴۶

ساقی قدحی بیار سرشار
تا هر دو کشیم می بیکبار

از دست شویم هر دو با هم
یک مست شویم ما دو هشیار

تن را بدهیم و جبه بر سر
از سر برهیم و بار دستار

گردیم دمی ز خویش بیخود
باشیم دمی ز خود خبردار

یکرنگ شویم در غم هم
تا غم شادی و گل شود خار

تا تن همه جان شود درینره
تا جان جانان شود درین کار

تا از من و تو اثر نماند
جز او نبود کسی درین دار

هم خود با خویش عشق بازد
هم خود باشد خویش را یار

نه عشق بماند و نه عاشق
ماند معشوق پاک از اغیار

ای فیض تو از میانه برخیز
تا پرده برافتد از رخ یار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.