۳۳۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۰۱

دل گر غمین شود شده باشد چه می‌شود
جان گر حزین شود شده باشد چه می شود

عشقش چو گرم کرد و بر افروخت سینه را
آه آتشین شود شده باشد چه می شود

از غم چو شاد میشود این دل گر آن نگار
دل آهنین شود شده باشد چه می شود

گفتی که با تو بر سر ناز و کرشمه است
گو اینچنین شود شده باشد چه می شود

جان بسته بلاست جگر دوز غمزهٔ
گر دلنشین شود شده باشد چه می شود

ما را بس است یار اگر جای زاهدان
خلد برین شود شده باشد چه می شود

بس مرد عشق را همه جانها بلب رسید
فیض ار چنین شود شده باشد چه میشود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.