۶۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۵۲

بِبین دلی که نَگَردد زِ جانْ سِپاری سیر
اسیرِعشق نَگَردد زِ رنج و خواری سیر

زِ زَخْم‌‌های نَهانی که عاشقان دانَند
به خون دَراست و نَگَردد زِ زَخْمِ کاری سیر

مُقیم شُد به خَرابات و جُمله رِندان را
خَراب کرد و نَشُد از شرابْ باری سیر

هزار جانِ مُقَدَّس سِپُرد هر نَفَسی
دران شِکار و نَشُد جان از آن شکاری سیر

مِثالِ نِی زِ لَبِ یار کامْ پُرشِکَراست
وَلیک نیست چو نِیْ از فَغان و زاری سیر

بِگُفت تو زِ چه سیری بِگُفتم از جُزِ تو
وَلیکْ هیچ نگردم از آنچه داری سیر

نه شهر و یار شِناسیم ای مُسلمانان
از آن که نیست دل از جامِ شهریاری سیر

هَوایِ تو چو بَهاراست و دلْ زِ توست چو باغ
که باغ می‌نَشوَد از دَمِ بهاری سیر

چو شَرمسارم از اِحْسانِ شَمسِ تبریزی
که جانْ مَبادا از این شَرم و شَرمساری سیر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.