۳۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۹۲

گر پذیری تو ز من جان چه شود
کار بر من کنی آسان چه شود

دل ز من بردی و جان شد مشتاق
گر فدای تو شود جان چه شود

برقع از روی چو مه بر گیری
تا شوم واله و حیران چه شود

از گلستان رخ و زلف تو من
گر بچینم گل و ریحان چه شود

گر دهانرا بسخن بگشائی
تا برم قند فراوان چه شود

ساقی چشم تو گر باده دهد
تا خرد مست شود زان چه شود

فکنی ز آن لب شیرین شوری
در نهاد شکرستان چه شود

بر لبم لب بنهی تا آبی
کشم از چشمهٔ حیوان چه شود

گره از زلف اگر بگشائی
تا شود خلق پریشان چه شود

سر فیض ار بودت تا از تو
شودش کار بسامان چه شود

بنوازی تو اگر موری را
تا شود رشک سلیمان چه شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.