۳۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۴۳

تو شاخِ خُشک چرایی؟ به رویِ یار نِگَر
تو بَرگِ زَرد چرایی؟ به نوبَهار نِگَر

دَرآ به حَلْقه رِنْدان که مَصْلَحَت این است
شراب و شاهِد و ساقیِّ‌ بی‌شُمار نِگَر

بِدان که عشقْ جهانی‌‌ست بی‌قَرار دَرو
هزار عاشقِ‌ بی‌جان و‌ بی‌قَرار نِگَر

چو دَررَسی تو بِدان شَهْ که نامِ او نَبَرَم
به حَقِّ شاهیِ آن شَهْ که شاهْ وار نِگَر

چو دیده سُرمه کَشی باز رو از این سو کُن
بدین جهانِ پُر از دود و پُرغُبار نِگَر

هزار دودِ مُرکَّب که چیست؟ این فَلَک است
غُبارِ رَنگ بَرآرَد که سَبزه زار نِگَر

نِگَه مَکُن تو به خورشید چون که دَرتابَد
به گاهِ شامْ ورا زَرد و شَرمسار نِگَر

چو ماه نیز به دَرْیوزه پُر کُند زَنْبیل
زِ بَعدِ پانزده روزَش تو خوار و زار نِگَر

بیا به بَحرِ مَلاحَت به سویِ کانِ وِصال
بِدان دو غَمْزه مَخْمورِ یارِ غار نِگَر

چو روحِ قُدس بِبوسید نَعْلِ مَرکَبِ او
زِ نَعلْ نَعْره بَرآمَد که حال و کار نِگَر

اگر نه عَفو کُند حِلْمِ شَمسِ تبریزی
تو روح را زِ چُنین یارْ شَرمسار نِگَر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.