۶۰۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۴۲

درخت اگر مُتَحَرِّک بُدی به پا و به پَر
نه رنجِ اَرِّه کشیدی نه زَخْم‌‌های تَبَر

وَرْ آفتاب نَرَفتی به پَرّ و پا همه شب
جهان چگونه مُنَوَّر شُدی به گاهِ سَحَر؟

وَرْ آبِ تَلْخ نَرَفتی زِ بَحرْ سویِ اُفُق
کجا حَیاتِ گُلِسْتان شُدی به سیل و مَطَر؟

چو قطره از وَطَنِ خویش رفت و بازآمد
مُصادفِ صَدَف او گشت و شُد یکی گوهر

نه یوسُفی به سَفَر رفت از پدرْ گریان
نه در سَفَر به سَعادت رَسید و مُلْک و ظَفَر؟

نه مُصطفی به سَفَر رفت جانِبِ یَثْرب
بِیافت سَلْطنت و گشت شاهِ صد کشور؟

وَگَر تو پایْ نداری سَفَر گُزین در خویش
چو کانِ لَعْل پَذیرا شو از شُعاعِ اَثَر

زِ خویشتن سَفَری کُن به خویش ای خواجه
که از چُنین سفری گشت خاکْ مَعْدَنِ زَر

زِ تَلْخی و تُرُشی رو به سویِ شیرینی
چُنان که رَستْ زِ تَلْخی هزار گونه ثَمَر

زِ شَمس مَفْخَرِ تبریز جویْ شیرینی
از آن که هر ثَمَر از نورِ شَمس یابَد فَر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.