۳۲۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۰

کسی کو چشم دل بیدار دارد
نظر پیوسته با دلدار دارد

بهر جا بنگرد چشم خدا بین
تماشای جمال یار دارد

تماشا در تماشا باشد آن را
که در دل دیده بیدار دارد

دل هشیار هر جا افکند چشم
روان چشم را بیدار دارد

تماشا باشدش پیوسته آنکو
سرمست و دل هشیار دارد

دلی کو میتواند عشق ورزید
نشاید خویش را بیکار دارد

درون شادست و خرم عاشقانرا
برونشان گرچه حال زار دارد

دلش با دوست تن با غیر عاشق
دل خرم تن بیمار دارد

چه پروا دارد از تاریکی زلف
که از شمع رخش انوار دارد

دو روزی فیض را مهلت ده ای عمر
دلش با عشقبازی کار دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.