۲۹۷ بار خوانده شده
هرکجا بود خوبی در فنون حسن استاد
در رموز معشوقی از تو میبرد ارشاد
زلف کافرت سرکش تیر غمزهات جانکاه
دین ز دست این نالد جان از او کند فریاد
عشق تو خرابم کرد هجر تو کبابم کرد
از لبت شرابم ده زندهام کن و آباد
بیتو چون توانم زیست با تو چون توانم بود
هجر میکند بیداد وصل میکند بنیاد
هجرت آتش افروزد وصل پاک میسوزد
ای ز هجر تو فریاد وی ز دست وصلت داد
چند اسیر خود باشیم از خودم بخر جانا
گرد سر بگردانم لیکنم مکن آزاد
از خودم رهائی ده تا همه ترا باشم
محو ذکر تو گردم جز تو هیچ نارم یاد
خواهم از خود آزادی تا ترا شوم بنده
چون ترا شدم بنده از جهان شوم آزاد
بیتو در نفیرم من در غم و زحیرم من
خویش را بمن بنما تا شود ز رویت شاد
فیض میردا ز دوریت و ز بلای مهجوریت
کی تو این روا داری چون پسندی این بیداد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
در رموز معشوقی از تو میبرد ارشاد
زلف کافرت سرکش تیر غمزهات جانکاه
دین ز دست این نالد جان از او کند فریاد
عشق تو خرابم کرد هجر تو کبابم کرد
از لبت شرابم ده زندهام کن و آباد
بیتو چون توانم زیست با تو چون توانم بود
هجر میکند بیداد وصل میکند بنیاد
هجرت آتش افروزد وصل پاک میسوزد
ای ز هجر تو فریاد وی ز دست وصلت داد
چند اسیر خود باشیم از خودم بخر جانا
گرد سر بگردانم لیکنم مکن آزاد
از خودم رهائی ده تا همه ترا باشم
محو ذکر تو گردم جز تو هیچ نارم یاد
خواهم از خود آزادی تا ترا شوم بنده
چون ترا شدم بنده از جهان شوم آزاد
بیتو در نفیرم من در غم و زحیرم من
خویش را بمن بنما تا شود ز رویت شاد
فیض میردا ز دوریت و ز بلای مهجوریت
کی تو این روا داری چون پسندی این بیداد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.