۳۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۶

گذشت آن گل و حسرت بیادگار گذاشت
برفت از نظر عندلیب و خار گذاشت

چو آسمان بسرم سایه فکند از لطف
بعزتم ززمین بر گرفت و خوار گذاشت

چشید ذوق وصالش چو دل نهان گردید
ببرد لذت مستی ز سرخمار گذاشت

ربود چون زمیان دل کناره کرد از من
وفا و مهر بیکباره بر کنار گذاشت

شکفت غنچه دل از گشاد چهره او
ولی برشته جان عقده بی شمار گذاشت

مثال زینت دنیاست حسن مهرویان
خوش آنکه زین دو گذشت و باختیار گذاشت

بفیض گفتم خوبان وفا نمیدارند
ببین چگونه ترا زارو دلفکار گذاشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.