۳۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۹

ما را با دوست آشنائیست
از دل روش روشنائیست

در صورت اگر چه بس حقیریم
ما را بر دو کون پادشاهیست

آنکس که ز شهر ماست داند
کاین گوهر قیمتی کجائیست

ما را نتوان خرید ارزان
درّ صدف بلا بهائیست

این گوهر شب چراغ درویش
از مخزن خاص کبریائیست

بر ما دو جهان برند حسرت
این عشق عنایت خدائیست

گر پادشهی کنیم شاید
ما را بر او ره گدائیست

این فیض که حق بفیض بخشد
بر جان شکسته مومیائیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.