۴۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۳

بادهٔ تلخ کهنم آرزوست
ساقی سیمین ذقنم آرزوست

زهد ریا عیش مرا تلخ کرد
دلبر شیرین دهنم آرزوست

صحبت زاهد همه خار غمست
شاهد گل پیرهنم آرزوست

خال معنبر برخی چون قمر
زلف شکن در شکنم آرزوست

خیز و لب خود بلب من بنه
بوسه بر آن لب زدنم آرزوست

خیز که از توبه پشیمان شدم
ساقی پیمان شکنم آرزوست

تلخ بگو زان لب و دشنام ده
باده زجام سخنم آرزوست

خیز و بکش تیغ و بکش تا بحشر
زندگی در کفنم آرزوست

نی غم زر دارم و نی سیم فیض
دلبر سیمین بدنم آرزوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.