۳۷۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۲۶

سُست مَکُن زِهْ که منْ تیرِ تواَم چارپَر
رویْ مَگَردان که منْ یک دِلِه‌‌‌‌ام نی دوسَر

از تو زدن تیغِ تیز وَزْ دل و جان صد رِضا
یک سُخَنَم چون قَضا نی اَگَرَم نی مَگَر

گَر بِکَشی ذوالْفَقار ثابِتَم و پایْدار
نی بِگُریزم چو باد نی بِمُرَم چون شَرَر

جانْ بِسِپارَم به تیغ هیچ نگویم دَریغ
از جِهَتِ زَخم تیغ ساخت حَقَم چون سِپَر

تیغ زن ای آفتاب گَردنِ شب را بِتاب
ظُلْمَتِ شب‌ها زِ چیست؟ کوره خاکِ کَدَر

مَعْدَنِ صبراست تَن مَعْدنِ شُکر است دل
مَعْدنِ خَنده‌ست شُش مَعْدنِ رَحْمَت جِگَر

بر سَرِ من چون کُلاه ساز شَها تَخْتگاه
در بَرِ خود چون قَبا تَنگ بگیرم به بَر

گفت کسی عشق را صورت و دست از کجا؟
مَنْبِتِ هر دست و پا عشق بُوَد در صُوَر

نی پدر و مادرت یک دَمه‌یی عشقْ باخت
چون که یگانه شدند چون تو کسی کرد سَر؟

عشق که‌ بی‌دستْ او دستِ تو را دست ساخت
بی سَر و دَستش مَبین شکلِ دِگَر کُن نَظَر

رنگِ همه روی‌ها آبِ همه جوی‌‌‌‌‌ها
مَفْخَرِ تبریز دانْ شَمسِ حَق ای دیده وَرْ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۲۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.