۳۳۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۴

ای آنکه توئی قبله ارباب کیاست
چون تو نبود راهنمائی بنفاست

گر دعوی دانش کنی از بهر مباهات
تسخیر نموده است ترا حبّ ریاست

ای سایس اغیار بتعلیم و هدایت
نفس دغلت را نکنی هیچ سیاست

ای حارس بیگانه ز انواع جهالت
خود را نکنی هیچ زابلیس حراست

عیب جلی خویش نه بینی بدو دیده
عیب خفی غیر بیابی بفراست

گوئی همه را درس بقانون و اشارات
خود هیچ شفائی نبیابی ز دراست

تمییز شریفان و خسیسان زتو پرسند
از نفس شریفت نکنی دور خساست

باطن همه آلبوده بانواع رذایل
پاکیزه کنی ظاهر خود را زنجاست

بینی بدی از کس نکنی صبر بر اخفا
ور نیک عداوت کنی از رشک و نفاست

گوئی همه جا عیب کسانرا بعلالا
در خویش نه بینی شره و بخل و شراست

اصلاح خود او لیست زدلها خبرت نیست
در کار کسان کار مفرمای کیاست

هر تخم که کاری ثمر آن در وی فیض
میکن بنکو کاری انواع غراست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.