۳۰۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۹

من و هزار گدا همچو من بنزد تو هیچست
گدا چه پادشهان زمن بنزد تو هیچست

کجا رسند بحسن تو دلبران خطائی
بتان چین و خطا و ختن بنزد تو هیچست

ندیده روی تو ورنه به بت کجا نگرستی
نکوترین بتی از برهمن بنزد تو هیچست

بهار عارض تو برد آبروی بهاران
بهار و گلشن و طرف چمن بنزد تو هیچست

ببوی زلف تو کی میرسد نسیم بهاری
عبیر و عنبرو مشک ختن بنزد توهیچست

بنفشه چیست سمن کیست پیش زلف و رخ تو
بنفشه وسمن ونسترن بنزد تو هیچست

نبات و قند بدان لب کجا رسد بحلاوت
نبات و قندو شکر من بمن بنزد توهیچست

کجا لطافت دندان تست عقد گهر را
صفای گوهر و درّ عدن بنزد تو هیچست

به پیش قد تومر سرو را چه قدر و چه رفعت
قد صنوبر و سرو چمن بنزد تو هیچست

بگرید ار همه عمر از فراق روی تو عاشق
نگوئیش که چه خواهی زمن بنزد تو هیچست

هلاک گشت اگرعاشق از غم وهم اگر زیست
هلاک گشتن چون زیستن بنزد تو هیچ است

خموش گردد اگر فیض ور غزل بسراید
خموش گشتنش و دم زدن بنزد تو هیچ است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.