۴۰۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۸

ای که چون عمر می روی به شتاب
خستگان را به غمزه ای دریاب

گر وفا می کنی به وعده ی قتل
کارم از دست می رود به شتاب

غم تو راحت دل غمگین
عشقت آرام سینه های کباب

بی خودم کن از آن لب میگون
تشنه ای را به جرعه ای دریاب

شب نشستم به یاد ابرویت
پشت بر خواب و روی در محراب

عاشقان را سر غنودن نیست
دیدهٔ بی دلان ندارد خواب

خواب در چشم من چه سان آید
چون دمی نیست خالی از سیلاب

بر رخم بسته تا بکی در وصل
افتتح یا مفتح الابواب

فیض آن دم به دوست پیوندی
که نباشی تو در میانه حجاب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.