۳۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۶

لذات نماند و المها
شادی گذرد جو برق و غمها

غمناک مباش ازآن و زین خوش
چون هردو رود سوی عدمها

هر حادثهٔ که برسرآید
هم سوی عدم کشد قدمها

هر پسریر است عسر در پی
هر عسریرا ز پی کرمها

آخر همه خواب با خیالیست
الا بنوشتهٔ قلمها

کز بهر جزای زشت و نیکو
ماند بصحیفها رقمها

لذات نماند و بماند
از پیروی هوا ندمها

هر محنت و هر بلا که بینی
کفّاره شمار بر ستمها

اندوه چو ما حی گناهست
خوشتر که در آن کشیم دمها

آن کن که بعاقبت بود خیر
فیض است و امید بر کرمها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.