۲۳۴ بار خوانده شده

در بیان چارچیز که چارچیز دیگر را می‬زاید

ای پسر هر کس که دارد چارچیز
چار دیگر هم شود موجود نیز

عاقبت رسوای آید از لجاج
خشم را نکند پشیمانی علاج

بی‌گمان از کبر خیزد دشمنی
حاصل آید خواری از کاهل تنی

چون لجوجی در میان پیدا شود
بنده از شومی او رسوا شود

خشم خود را چونکه راند جاهلی
جز پشیمانیش نبود حاصلی

هر که کرد از کبر بالا گردنش
دوستان گردند آخر دشمنش

کاهلی را هر که سازد پیشهٔ
آید از خواری بپایش تیشهٔ

خشم خود را گر فرو نخورد کسی
عاقبت بیند پشیمانی بسی

هر که او از تنبلی باشد بلید
بر قفایش شاید ار سیلی رسید

هر که او افتادهٔ تن پرورست
نیست انسان کمتر از گاو و خرست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:در بیان آنکه حقیر داشتن نباید
گوهر بعدی:در چارچیز که کم بقا دارد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.