۳۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۸۹

هین که آمد به سَرِ کویِ تو مَجنونِ دِگَر
هین که آمد به تماشایِ تو دلْ خونِ دِگَر

عاشقِ رویِ تو را گُنبَدِ گَردون نَکُشد
مَگَرَش جایْ دَهی بر سَرِ گَردونِ دِگَر

عاشقِ تو نَخورَد حیله و اَفْسونِ کسی
تو بِخوان و تو بِدَم بر دِلَش اَفْسونِ دِگَر

عشقِ رویِ تو به شش سویِ جهانْ دامِ دل است
که ندیدند چُنان رُخْ رُخِ گُلْگونِ دِگَر

رَحْمَتی کُن تو بر آن مُرغ که در دام افتاد
که ندارد چو تو شاهَنْشَهِ بی‌چونِ دِگَر

کو در این خانه یکی سوخته‌‌‌یی مَفْتونی؟
که به شب‌ها شِنَوَد ناله مَفْتونِ دِگَر

از پَسِ نیشِکَرت اشکِ چو اَطْلَسْ بارَم
چاره‌اَم نیست جُز این اَطْلَس و اَکْسونِ دِگَر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.