۳۵۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۸۶

هَله زیرک هَله زیرک هَله زیرک هله زوتَر
هَله کَزْ جُنبشِ تو کارِ همه نیکوتر

بِدَوان از پِیِ مَردان بِنِگَر از چپ و راست
جَسته از سنگْ ستاره زِ قَمَر مَهْ روتَر

یک به یک پیشِ تو آیند چو از جا بِرَوی
هَمچو من بسته کَمَرها زِ شِکَر خوشْ خوتَر

دَرِ گُلْشَن بِگُشاید زِ درونْ صورتِ عشق
صورتش چون گُلِ سُرخ از گُلِ تَر خوشْ بوتَر

عشقْ داوود شود آهنْ از او نَرم شود
شیرْ آهو شود آن جا وزو آهوتَر

هر یکی ذَرّه شود عیسی و عیسی نَفَسی
مرگْ جانْ بَخش شود بلکه زِ جانْ دِلْجوتَر

اَنْدَر آن حال اگر ماه بِبوسَد لبِ تو
گویی‌اَش خیز بُرو از بَرِ ما آن سوتَر

دلِ مَن پُرسُخَن است اَرْ چه دَهان بَربَستم
تا بگوید خِرَدی کوست زِ ما خوش گوتَر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.