۲۴۳ بار خوانده شده

الحكایة و التمثیل

آن یکی پرسید از مجنون مگر
کز سخنها تو چه داری دوستر

گفت من لا دوستر دارم مدام
تاکه جان دارم مرا لامی تمام

گفت تا باشد نعم ای بیخبر
لاتو از بهر چه داری دوستر

گفت وقتی کردم از لیلی سؤال
کای رخت خورشید را داده زوال

دوستم داری چنین گفتا که لا
میکشم بر پشتی آن لا بلا

از زفانش تا که لا بشنودهام
از دل و جان عاشق لابودهام

نیست لایق لاجرم اصلا مرا
یک سخن لا واللّه الالا مرا

عشق را جانی بباید آتشین
دوزخی با آتش او همنشین

تا دل عشاق افروزنده شد
از تف آتش چنین سوزنده شد

آتش از عشقست در سوز آمده
گرم در عشق دلفروز آمده

جملهٔ ذرات پیدا ونهان
نقطهٔ عشقست در هر دوجهان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:الحكایة و التمثیل
گوهر بعدی:الحكایة و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.