۲۰۳ بار خوانده شده

الحكایة و التمثیل

بود درویشی بغایت غم زده
آن یکی گفتش که ای ماتم زده

غم بدر کن زانکه من هم کردهام
گفت چندین غم نه من آوردهام

این زمان من روز و شب در ماتمم
کانتواند برد کاورد این غمم

این همه غم کز دل پرخون خورم
چون نه من آوردهام من چون برم

من ندانم هیچ غم در روزگار
چون فراق و سخت تر زین نیست کار

گم شود صد عالم غم باتفاق
در بر یک ذرهٔ غم از فراق

ذرهٔ تا هستی خویشت بود
صد فراق سخت در پیشت بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:الحكایة و التمثیل
گوهر بعدی:الحكایة و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.