۲۴۵ بار خوانده شده

الحكایة و التمثیل

مرگ را مردی بجان مشتاق شد
پیش خواجه بوعلی دقاق شد

گفت من از دست شیطان رجیم
می ندارم ذرهٔ از مرگ بیم

هر دمم جان گوئیا شیطان برد
مرگ نیکوتر بود گر جان برد

خواجه گفت ای چاره خواه نیکبخت
در سرایت از میان بر کن درخت

تا برو گنجشگ ننشیند دگر
بی درختت دیو کی بیند دگر

تا درونت آشیان دیو هست
دایمت ازدیو سر کالیو هست

چون بسوزی آشیان دیو پاک
دیو را با تو چه کار ای دردناک
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:الحكایة و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.