۲۱۵ بار خوانده شده

الحكایة و التمثیل

پیش آن دیوانهٔ شد پادشا
گفت از من حاجتی خواه ای گدا

گفت دارم من دو حاجت در جهان
بو که از شاهم برآید این زمان

اول از دوزخ چو خوش برهانیم
در بهشتم آری و بنشانیم

پادشاهش گفت ای حیران راه
هست این کار خدا از من مخواه

بود مجنون را یکی خم پیش در
شاه آن خم را ستاده بر زبر

گفت دور از پیش خم تا نرم نرم
خم شود از تابش خورشید گرم

زانکه شب تا روز در خم میشوم
گرم و خوش میخسبم و گم میشوم

جامهٔ خوابم خمست ای نامور
دور ازان سر تا نگردد سردتر

نه مرا شد از تو یک حاجت روا
نه زتودرد مرا آمد دوا

چون نکردی داروی این درد تو
جامه خوابم را مگردان سرد تو

آنکه صد تیمار دارش نیست بس
چون تواند داشتن تیمار کس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:الحكایة و التمثیل
گوهر بعدی:الحكایة و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.