۲۱۹ بار خوانده شده

الحكایة و التمثیل

پیش شیخی رفت مردی نامدار
از سر بی خویشئی بگریست زار

گفت سیرم از عبودیت همی
وز ربوبیت بمن نرسد دمی

ماندهام بی این و بی آن من مدام
چون کنم گفتا که سر می زن مدام

این سخن را گر محل آید پدید
از سر علم و عمل آید پدید

چشم باید داشت بر لوح ازل
چند دارم چشم بر علم و عمل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:الحكایة و التمثیل
گوهر بعدی:الحكایة و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.