۲۱۷ بار خوانده شده

الحكایة ‌و التمثیل

شد مگر دیوانه شبلی چند گاه
برد با دیوانه جایش پادشاه

کرد شه در کار او لختی غلو
کان فلان دارو کنیدش در گلو

پس زفان بگشاد شبلی بی قرار
گفت خود را بیهده رنجه مدار

کاین نه زان دیوانگیست ای نیک مرد
کان بدارو به شود گردم مگرد

هرکجادردی بود درمان پذیر
آن نباشد درد کان باشد زحیر

جان اگر نبود مرا جانان بسست
داروی من درد بیدرمان بسست

چون ترا با حق نیفتد هیچ کار
تو چه دانی قیمت این روزگار

چون بخون صد ره بگرداند ترا
آنگهی یک دم برنجاند ترا

صد رهت مرده کند پس زندهٔ
تاترا نانی دهد یا ژندهٔ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:الحكایة ‌و التمثیل
گوهر بعدی:الحكایة ‌و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.