۲۲۸ بار خوانده شده

الحكایة ‌و التمثیل

نازنین شوریده میشد ناگهی
بود هم سرما و هم گل در رهی

آن یکی گفتش که گل بگرفت راه
خویش را بر خیز کفشی ژنده خواه

گفت چون پا را کنم کفشی طلب
خاصه اندر زیر میگیرند شب

تا که در شخص تو میماند دلت
هرگز آن دولت نیاید حاصلت

چون بجای دل رسی بی دل مدام
گردد این دولت ترا حاصل مدام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:الحكایة ‌و التمثیل
گوهر بعدی:الحكایة ‌و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.