۲۶۰ بار خوانده شده

الحكایة و التمثیل

بود مردی در سخاوت بی بدل
هرچه بودی خرج کردی بی خلل

مینداشت البته یک جو زر نگاه
گفت یک روزیش مردی نیک خواه

کای فلان آخر نترسی از هلاک
کان زمان کز تو برآید جان پاک

چون نمیداری نگه یک پیرهن
پس فراهم بایدت کردن کفن

گفت چون جانم برآید در پسی
وان کفن کدیه کنند از هر کسی

گر ز دروازه درآیم نیز من
پس شما بر سر زنیدم آن کفن

حرص مینگذاردت پاک ای پسر
تا پلید آئی تو درخاک ای پسر

دایماً در خوی ناخوش ماندهٔ
وز صفات بد در آتش ماندهٔ

تا صفاتت باتو خواهد بود جمع
تو نخواهی بود بی سوزی چو شمع
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:الحكایة و التمثیل
گوهر بعدی:الحكایة و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.