۴۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۶۳

عَزمِ رفتن کرده‌یی چون عُمرِ شیرین یاد دار
کرده‌یی اسبِ جُدایی رَغْمِ ما زین یاد دار

بر زمین و چَرخْ رویَد مَر تو را یارانِ صاف
لیکْ عَهْدی کرده‌یی با یارِ پیشین یاد دار

کرده‌اَم تَقصیرها کانْ مَر تو را کین آوَرَد
لیکْ شب‌های مرا ای یارِ بی‌کین یاد دار

قُرصِ مَهْ را هر شبی چون بر سَرِ بالین نَهی
آن که کردی زانویِ ما را تو بالین یاد دار

هَمچو فرهاد از هَوایَت کوهِ هِجْران می‌کَنَم
ای تو را خُسروْ غُلام و صد چو شیرین یاد دار

بر لَبِ دریایِ چَشمَم دیده‌‌‌یی صَحرایِ عشق
پُر زِ شاخِ زَعفَران و پُر زِ نسرین یاد دار

اِلْتماسِ آتشینَم سویِ گَردون می‌رَوَد
جِبْرئیل از عَرش گوید یا رَب آمین یاد دار

شَمسِ تبریزی از آن روزی که دیدم رویِ تو
دینِ من شُد عشقِ رویَت مَفْخَرِ دین یاد دار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.