۲۱۲ بار خوانده شده

الحكایة و التمثیل

خواجهٔ میرفت سر افراخته
بود در ره مبرزی پرداخته

بینی آنجا باستین محکم گرفت
دامن دراعه را در هم گرفت

بود مجنونی مگر در پیش راه
گفت بینی می مگیر اینجایگاه

کاین نجاست زود زود ای بیخبر
پیش تو آرند وگویندت بخور

میمگیر امروز ازو بینی فراز
زانکه این هم خوش خوری فردا بناز

آنچه فردا قوت عشرت باشدت
زو چرا امروز نفرت باشدت

ای میان خون و خلط آغشتگان
معدهٔ خود کرده گور کشتگان

گاه همچون سگ زهم می بردرند
گه چو گرگان میکشند ومیخورند

نعمتی طاهر نجاست میکنند
وانگهی عزم ریاست میکنند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:الحكایة و التمثیل
گوهر بعدی:الحكایة و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.