۲۲۱ بار خوانده شده

الحكایة و التمثیل

احمد خضرویه گفت آن دیده ور
دیدهام خلق جهان را سر بسر

جمله بر یک آخورند از خاص و عام
جمله را یک قوت میبینم مدام

سائلی گفتش که ای شیخ کبار
تو بر آن آخور نبودی هیچ بار

گفت بودم گفت پس ای دیده ور
چیست از تو فرق تا خلق دگر

گفت فرقست آنکه خلقان دیگرند
جمله شادی میکنند و میخورند

می سکیزند ونمیدانند حال
می بر افرازند سر از جاه و مال

جمله میخندند و مینازند خوش
جمله میمانند و میتازند خوش

لیک من کم میخورم وز بهر زیست
نیستم غافل که دانم حال چیست

خون چو باران میفشانم هر زمان
مینخندم میننازم از جهان

فرق از من تا بدیشان این بسست
توشهٔ راه مسلمان این بسست

نعمت دنیا مهلل آمدست
بعد صد حکمت بحاصل آمدست

پاکی و تهلیل وصف خاص اوست
گر بتسبیحش رسانی بس نکوست

ور برای سگ خوری نعمت مدام
در حقیقت گردد آن نعمت حرام

نعمتی در پاکی و در طاعتی
باتو گر صحبت کند یک ساعتی

از پلیدی ننگ عالم میشود
نامش از عالم بیک دم میشود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:المقالة السابعة عشره
گوهر بعدی:الحكایة و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.