۲۰۹ بار خوانده شده

الحكایة و التمثیل

کرد پیغامبر مگر روزی گذر
ناودانی گل همی در زد عمر

در گذشت ازوی نکرد او را سلام
از پسش حالی عمر برداشت گام

گفت آخر یا رسول اللّه چه بود
کز عمر می بر شکستی زود زود

گفت گشتی از عمارت غرهٔ
تو بمرگ ایماننداری ذرهٔ

تو بلاشک بیخ جانت میزنی
گر گلی بر ناودانت میزنی

هرکرا در گور باید گشت خاک
گل کند آخر نترسد از هلاک

از جهان بیرون همی باید شدن
زیر خاک و خون همی باید شدن

تانگردی پایمال خاک و خون
کی رود سرگشتگیت از سر برون

گر درختی گردد این هر ذره خاک
بر دهد هر ذرهٔ صد جان پاک

کس چه داند تا چه جانهای شگرف
غوطه خوردست اندرین دریای ژرف

کس چه داند تا چه دلهای عزیز
خون شدست و خون شود آن تو نیز

کس چه داند تا چه قالبهای پاک
در میان خون فرو شد زیر خاک

در دوعالم نیست حاصل جز دریغ
هیچکس را نیست در دل جز دریغ

در سرائی چون توان بنشست راست
کز سر آن زود برخواهیم خاست

کار عالم جز طلسم و پیچ نیست
جز خرابی در خرابی هیچ نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:الحكایة و التمثیل
گوهر بعدی:الحكایة و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.