۲۸۱ بار خوانده شده

الحكایة و التمثیل

بوسعید مهنه شیخ محترم
بود در حمام با پیری بهم

سخت حمامی خوش ودمساز بود
زانکه آب و آتشش هم ساز بود

پیر گفت ای شیخ حمامی خوشست
وز خوشی هم دلگشا هم دلکشست

شیخ گفتش هیچدانی خوش چراست
گفت میدانم بگویم با تو راست

چون درین حمام شیخی چون تو هست
خوش شد و خوش گشت و خوش آمد نشست

شیخ گفتش زین بهت خواهم بیان
پای من چون آوریدی در میان

پیر گفتش تو بگو شیخا جواب
کانچه تو گوئی جز آن نبود صواب

گفت حمامیست خوش از حد برون
کز متاع جملهٔ دنیای دون

نیست جز سطل و ازاری با تو چیز
وانگهی آن هر دو نیست آن تو نیز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:الحكایة و التمثیل
گوهر بعدی:الحكایة و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.