۲۵۲ بار خوانده شده

الحكایة و التمثیل

مرغکی بانگی زد و لختی بجست
سر بجنبانید و بر شاخی نشست

چون سلیمان بانگ آن مرغک شنود
گفت میدانید تا او را چه بود

میکندبرشاخ از دنیا گله
زار میگرید که چند از مشغله

کز همه دنیای عالم سوز من
نیم خرما خوردهام امروز من

خاک بر دنیا که سودا میدهد
چون منی را نیم خرما میدهد

چون زدنیا نیم خرما میبسست
هرکه کرمان ملک خواهد ناکسست

هرکه او از دار دنیا پاک شد
نور مطلق گشت اگرچه خاک شد

هرکه او دنیای دون را کم گرفت
همچو صبح از صدق خود عالم گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:الحكایة و التمثیل
گوهر بعدی:الحكایة و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.