۲۲۸ بار خوانده شده

الحكایة و التمثیل

بر سر خاکی زنی خوش میگریست
گفت مجنونیش کاین گریه زچیست

گفت چشمم تر دلم غمناک ماند
زین جوان من که زیر خاک ماند

گفت تو در خاکی او در خاک نیست
کو کنون جز نور جان پاک نیست

تا که در تن بود جایش خاک بود
چون بمرد از خاک رست و پاک بود

گرچه تن را نیست قدری پیش دوست
یوسف جان در حریم خاص اوست

چون بغایت بود رتبت روح را
کردتنبیه از پی او نوح را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:الحكایة و التمثیل
گوهر بعدی:الحكایة و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.