۲۶۰ بار خوانده شده

الحكایة ‌و التمثیل

کرد در کشتی یکی گبری نشست
موج برخاست و شد آن کشتی ز دست

سخت میترسید گبر هیچ کس
گفت ای آتش مرا فریاد رس

گفت ملاحش خموش ای ژاژ خای
آتش اینجا کی شناسد سر ز پای

موج چون هم مردکش هم سرکش است
در چنین موجی چه جای آتش است

گر کند اینجایگه آتش قرار
تا زند یک دم برآید زو دمار

گبر گفت ای مرد پس تدبیر چیست
گفت تسلیم است تا تقدیر چیست

چون برآید بحر تقدیرش بجوش
شیر گردد همچو مور آنجا خموش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:المقالة الثانیه
گوهر بعدی:الحكایة ‌و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.