۲۷۱ بار خوانده شده

فی الحكایة و التمثیل

اصمعی میرفت در راهی سوار
دید کناسی شده مشغول کار

نفس را میگفت ای نفس نفیس
کردمت آزاد از کار خسیس

هم ترا دایم گرامی داشتم
هم برای نیک نامی داشتم

اصمعی گفتش تو باری این مگوی
این سخن اینجا در آن مسکین مگوی

چون تو هستی در نجاست کارگر
آن چه باشد در جهان زین خوارتر

گفت باشد خوارتر افتادنم
بر در همچون توئی استادنم

هرکه پیش خلق خدمتگر بود
کار من صد بار ازو بهتر بود

گرچه ره جز سر بریدن نبودم
گردن منت کشیدن نبودم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:فی الحكایة و التمثیل
گوهر بعدی:فی الحكایة و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.