۲۸۴ بار خوانده شده

قال النبی صلی الله علیه و اله و سلم ضربة علی علیه السلام یوم الخندق افضل من عبادة امتی الی یوم القیمة

چون نبی آن شاه دین را دید شاد
مهر او را در میان جان نهاد

روی او را پاک کرد از گرد جنگ
گفت در دین از تو دارم نام وننگ

چون عمر آن ضرب دید از مرتضی
پیش او افتاد اندر دست و پا

گفت جان ما شده گلشن ز تو
شمع ایمان نیز هم روشن ز تو

گر نبودی ضرب تیغت در جهان
بیشکی بودی شریعت خود نهان

جملهٔ اصحاب هم شادان شدند
زان خرابی جمله آبادان شدند

با علی گفتند کی شاه ازنخست
فتح در دین نبی ازتیغ تست

ضرب تیغش را چو دیدند آن بدان
منهزم رفتند تا مکه دوان

گفت حیدر کای شه هر دو سرا
می‌روم این قوم بد را از قفا

چون اجازت یافت از احمد ولی
بود انوار ولایت زو جلی

برکشید آن شاه مردان ذوالفقار
کرد ارض از خون اعدا لاله زار

کشت بسیاری از آن بدسیرتان
در مدینه گشت سیل خون روان

لشکر اسلام قوّت یافتند
جملگی مال و غنیمت یافتند

لیک حیدر میل دنیائی نکرد
مهر دنیا در دل او بود سرد

رو گذر تو زین جهان کن میل حق
تا دهندت در معانی خود سبق

تا بگیرد مهر شه بر دل قرار
روی از دنیا بگردان مردوار

هر که او دل از جهان خود برگرفت
همچو شاه ما ز دشمن سرگرفت

هر که او آلودهٔ دنیا بود
در دو عالم او یقین رسوا بود

هر که او از هستی خود دور شد
بیشکی میدان که چون منصور شد

هر که او از غیر حق بیزار شد
در میان جان و دل انوار شد

رو تو از خواب امل بیدار شو
و آنگهی در وادی کرّار شو

تو زخواب غفلتت بیدار باش
همچو جمع اولیادر کار باش

تا بیابی آنچه مطلوبت بود
وز معانی آنچه محبوبت بود

هست مقصودم در این گفتن کسی
آنکه او با اولیا باشد بسی

تو چه دانی اولیا را در یقین
زآنکه خودبین گشتهٔ در راه دین

تو همین نامی بگیری بر زبان
اولیا را تو ببین از چشم جان

دنیئی داری و عقبی هیچ نه
صورتی داری و معنی هیچ نه

من ز روی یار خود در حیرتم
اندرین حسرت بسی در حسرتم

اوّلین منزل ز سر باید گذشت
ورنه زین بابت بدرباید گذشت

رو ز سربگذر که شاه از سرگذشت
تا که گردد زندگی‌ات سرگذشت

هیچ میدانی در آن سر سرّ کیست
تو چه میدانی که آن اسرار چیست

سرّ آن معنی طلب کن همچو من
تا که گردد حاصلت اصل وطن

رو طلب کن تا بیابی یار او
ز آنکه یابند از طلب اسرار او

در طلب من یافتم اسرارها
بعد از آن گفتا بیا عطّار ما

گر نیابی در جهان او را عیان
رو تو جوهر ذات خود عطّار خوان

تانماید او بتو آن یار را
بعد از آنی بینی او را بی لقا

از لقا مقصود مامعنی بود
وندر آنجا دنیی و عقبی بود

هرچه می‌گویم ببین و گوش کن
جامها از خمّ وحدت نوش کن

آن چنان می خور که ازدل بردغم
نه از آن می خور که گردی متّهم

می چنان خور که امامان خورده‌اند
چون پیمبر ره بمعنی برده‌اند

هم شریعت را بحکمت گفته‌اند
راه معنی را بعزّت رفته‌اند

او حقیقت دان اسرار حق است
نور رحمان وجه حق مطلق است

خود محمّد بود و احمد نام او
در میان جان ودل انعام او

هست روشن همچو نور اندر مبین
آنکه با مظهر شده او همنشین

رو ز جوهر معنی او را طلب
تا خبریابی ز معنی بی سبب

هر که او در راه معنی رفت رست
پرتو نورش همه در جان نشست

هر که در دین نبی بندد کمر
شرع او گردد مر او را راهبر

دارم از دریای شرعش جوهری
مثل مظهر خود نیابی گوهری

ز آنکه اسرار محمّد دیده‌ام
راه شرع ازگفته‌اش بگزیده‌ام

من بگفتم جمله اسرارت تمام
لیک این مظهر نهان باشد ز عام

معجزی دارد بمعنی مظهرم
پیش هر مفلس نباشد جوهرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصۀ جنگ خندق و کشته شدن عمرو بدست امیر کل امیر و شادمان شدن حضرت رسول(ص) و اصحاب از آن فتح کبیر
گوهر بعدی:تمثیل آنکه هرکرا جوهر قابلیت معنی هست پاک سخن را بهتر از جواهر قیمتی داند و خودرا بنافرمانی از نظر پادشاهان معنی نیفکند
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.