۳۳۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۳۸

به حُسنِ تو نباشد یارِ دیگر
دَرآ ای ماهِ خوبان بارِ دیگر

مرا غیرِ تَماشایِ جَمالَت
مَبادا در دو عالَم کارِ دیگر

بِدُزدیدی زِ حُسنِ تو یکی چیز
اگر بودی چو تو عَیّارِ دیگر

چو خورشیدِ جَمالَت رویْ بِنْمود
زِ هر ذَرّه شِنو اِقْرارِ دیگر

زِهی دریا که آگَنْدی زِ گوهر
که هر قَطره نِمود اَنْبارِ دیگر

به یک خانه دو بیمارند و عاشق
مَنَم بیمار و دلْ بیمارِ دیگر

خدایا هر دو را تیمار کردی
وَلیکِن مانْد آن تیمارِ دیگر

چه دانَد جانِ مُنْکِر این سُخن را؟
که او را نیست آن دیدارِ دیگر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.