۴۰۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۲۵

مرا آن اَصلِ بیداری دِگَرباره به خوابْ اَنْدَر
بِداد اَفْیونِ شور و شَر بِبُرد از سَر بِبُرد از سَر

به صد حیله کُنم غافِل ازو خود را کُنم جاهِل
بِیایَد آن مَهِ کامل به دستِ او چُنین ساغَر

مرا گوید نمی‌گویی که تا چند از گدارویی؟
چو هر عوریّ و اِدْباری گدایی می‌کُنی هر دَر

بدین زاریّ و خِفْریقی غُلامِ دَلْق و اِبْریقی
اگر حَقّیّ و تَحقیقی چرایی این جَوال اَنْدَر؟

ازین‌ها کَزْ تو می‌زایَد شَهان را نَنْگ می‌آید
مَلَک بودی چرا باید که باشی دیو را تَسْخَر؟

کِه دانَد گفتْ گفتِ او؟ که عالَم نیست جُفتِ او
زِ پیدا و نَهُفتِ او جهانْ کور است و هَستی کَر

مرا گَر آن زبان بودی که رازِ یار بُگْشودی
هر آن جانی که بِشْنودی بُرون جَستی ازین مَعْبَر

از آن دِلْدارِ دریادل مرا حالی‌ست بَسْ مُشکل
که ویران می‌شود سینه از آن جولان و کَرّ و فَرّ

اگر با مومنان گویم همه کافَر شوند آن دَم
وَگَر با کافَران گویم نَمانَد در جهانْ کافَر

چو دوش آمد خیالِ او به خواب اَندَر تَفَضُّل جو
مرا پُرسید چونی تو؟ بِگُفتم بی‌تو بَسْ مُضْطَر

اگر صد جان بُوَد ما را شود خون از غَمَت یارا
دِلَت سنگ است یا خارا و یا کوهی‌ست از مَرمَر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.