۴۷۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۰۶

عشقِ مرا بر هَمِگان بَرگُزید
آمد و مَستانه رُخَم را گَزید

شُکر کَز آن کانِ زَرِ جعفری
رویِ مرا نادره گازی رَسید

بادِ تکَبُّر اَگَرَم در سَرست
هم زِ دَمِ اوست، که در من دَمید

کرد مرا خَشمْ مَهْ و بر رُخَم
گُنبَدِ نیلی، سَره نیلی کَشید

باده فراوان و یکی جامْ نی
بوسه پَیاپِی شُد و لَبْ ناپَدید

ای شبِ کُفر از مَهِ تو روزِ دین
گشته یَزید از دَمِ تو بایَزید

گو سگِ نَفْس این همه عالَم بِگیر
کِی شود از سگْ لَبِ دریا پَلید؟

قُفلِ خداییْش بَسی خون که ریخت
خونْش بِریزیم، چو آمد کلید

جان به سَعادَت بِکَشد نفْس را
تا به هم اُفتَند سَعید و شَهید

هیچ شکاری نَرَهَد زان صَیاد
کو زِ سگی‌هایِ سگِ تَن رَهید

ای خَرِفِ پیر جوان شو زِ سَر
تازه شُد از یارْ هزاران قَدید

وِیْ بَدَنِ مُرده بُرون آ زِ گور
صور دَمیدند زِ عَرشِ مَجید

خامُش و بِشنو دُهُلِ خامُشان
اَیَّدَکَ اللّهُ بِه عَیْشٍ جَدید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.