۳۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۰۴

دوشْ دلِ عَربَده‌گَر با کِه بود؟
مُشتِ کِه کردست دو چَشمَش کَبود؟

آن دلِ پُرخواره زِ عشقِ شَراب
هفت قَدَح از دِگَران بَرفُزود

مَست شُد و بر سَرِ کویْ اوفتاد
دست زَنانْ ناگَهْ خوابَش رُبود

آن عَسَسی رفت، قَبایَش بِبُرد
وان دِگَری شُد، کَمَرَش را گُشود

آمد، چَنگی بِنَوازید تار
جَست زِ خواب، آن دلِ بی‌تار و پود

دید قَبا رفته، خُمارش نَمانْد
دید زیان، کَم شُد سودایِ سود

دیدش ساقی که در آتش فُتاد
جامْ گرفت و سویِ او شُد چو دود

بر غَمِ او ریخت میِ دِلْگُشا
صورتِ اِقبال بِدو رو نِمود

بَختِ بَقا یافت، قَبا گو بُرو
ذوق فَنا دید، چه جویَد وجود؟

عالَمِ ویرانه به جُغدانْ حَلال
بادْ دو صد شنبه از آنِ جُهود

ما چو خَرابیم و خَراباتییم
خیز قَدَح پُر کُن و پیش آر زود

این قَدَح از لُطفْ نیاید به چَشم
جسم نَدانَد میِ جانْ آزْمود

زان سویِ گوش آمد، این طَبلِ عید
در دِلَش آتش بِزَن اَفْغانِ عود

بس کُن و اَنْدَر تُتُقِ عشق رو
دِلبَرِ خوبست و هزارانْ حَسود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.