۳۳۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۰۱

آه در آن شمعِ مُنَوّر چه بود
کآتش زد در دل و دل را رُبود

ای زَده اَندَر دلِ من آتشی
سوختم، ای دوست بیا زودْ زود

صورتِ دلْ صورتِ مَخلوق نیست
کَزْ رُخِ دلْ حُسنِ خدا رو نِمود

جُز شِکَرَش نیست مرا چاره‌ای
جز لَبِ او نیست مرا هیچ سود

یاد کُن آن را که یکی صُبحدَم
این دِلَم از زُلفِ تو بَندی گُشود

جانِ من اوَّل که بِدیدم تو را
جانِ من از جانِ تو چیزی شُنود

چون دِلَم از چَشمه تو آب خورْد
غَرقه شُد اَنْدَر تو و سیلَم رُبود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.